هرچه را از دل گرفته در زمستان ،روزگار
بازپس می گیرمش با دستِ عشقش دربهار
صبح تاشب در خمارستانِ غم سرکرده ام
تا سحر شب را رسانم ،گرم در آغوشِ یار
برلبش وقتی تبسم نقش می بندد...دلم...
می دواند اشکِ شوقش را به چشمِ انتظار
صفحه مشقِ صورتم را،خط زنداستاد عشق
نقشِ سرخی از لبانش میگذارد یادگار
گیرم از چشمان آرام و پر از احساس او
هرچه را از دل گرفته در زمستان ،روزگار
https://telegram.me/mehdi2zakizadeh
م.زکی راده
کلمات کلیدی: